پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت:سردت نیست،گفت عادت دارم،گفت:میگویم برایت لباس بیاورندو فراموش کرد....صبح جنازه نگهبان رادیدند که روی دبوار نوشته بود:به سرما عادت داشتم اما وعده های پوچ مرا ویران کرد.{-60-}{-60-}
20 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/28 - 23:07
دیدگاه
yalda

{-109-}

1392/10/6 - 11:04
mahnaz

1392/10/22 - 19:57
Matin_dada

عالی بود
لایکه آبجی

1392/11/8 - 16:23
saloomeh_mohamadi

merciii dadashii matin

1392/11/9 - 09:04
Matin_dada

فدات

1392/11/9 - 19:34
bamdad

زیبا...
{-37-}

1393/07/9 - 21:43

باز نشر توسط